کاظمیه

دیشب یادم افتاد یک کتاب دارم که مجموعه دعاهای امام موسی کاظم(علیه‌السلام) است. رفتم سراغش. صحیفه کاظمیه. ۱۰۰ دعا از دعاهای امام هفتم که سید محمد رضا غیاثی کرمانی گردآوری و ترجمه کرده است.

اینکه کتاب به صورت ترجمه مقابل است، نقطه قوت کتاب است. ولی در ترجمه‌اش خیلی جاها عین کلمات عربی را آورده است که قاعدتاً به خاطر حوزوی بودن مترجم است.

امام هر روز را با دعایی خاص شروع می‌کند که همه با این عبارات آغاز می‌شوند:

مرحباً بخلق الله الجدید، و بکما من کاتبین و شاهدین، اکتبا بسم الله، .........

آفرین به پدیده جدید خداوند و آفرین به شما دو نویسنده و شاهد، بنویسید: بسم الله، ..........

و شهادت‌ها می‌دهد و بعد از آن دعای مخصوص هر روز را شروع می‌کند.

این یکی هم خیلی جالب است. دعای امام برای شفای یکی از خلفای عباسی:

خداوندا همان‌طور که ذلت نافرمانی او را به او نشان دادی، عزت فرمانبرداری مرا نیز به او نشان بده.

اگر موفق شدید بخوانید، من و خانواده‌ام را نیز دعا کنید.

چهل حدیث

شنیده بودم که شرح چهل حدیث امام کتاب خوبی است و در ادامه‌اش هم این را می‌گفتند که خیلی سنگین است و فقط برای بزرگان است و هرکسی نمی‌تواند برود سراغش. همین هم باعث می‌شد که نروم سراغش (ترسو!). خلاصه این که توی یک برنامه که مردم عادی بودند، بسته پیشنهادی‌ عروس امام (خانم طباطبایی)، چهل حدیث امام بود. این شد که این کتاب را خریدم و حالا بعد از چند وقت شروع کرده‌ام به ورق زدن.

نکته‌ جالب، این است که خود امام می‌فرمایند که کتاب را مناسب فهم عامه نوشته‌اند و فارسی هم نوشته‌اند که فارسی‌زبانان بتوانند استفاده کنند. به نظر من جامع و کامل و در عین حال مختصر و مفید است، یعنی طولانی بودن متن، به دلیل طولانی کردن آن نیست؛ اندازه مطلب همان‌قدر است.

با اینکه دایره لغات این کتاب خیلی متنوع و زیاد است ولی نثر امام خیلی شیرین و ناز است. ضمناً نظر امام درباره کتاب اخلاق اینه که فقط کتاب نباشد بلکه ابزار خودسازی باشد و این را در توصیه‌های زیبای امام می‌توان حس کرد. (البته این در مورد من که فقط ورق می‌زنم و بیشتر گیج می‌زنم اثر ندارد. اشکال از گیرنده است، نه فرستنده)

Live strong

لانس آرمسترانگ، دارد مسابقه دوچرخه‌سواری سالانه‌اش را برگزار می‌کند. یک مسابقه برای بنیادی که با چند تا از دوستانش ساخته برای نجات از سرطان.

اسم سرطان که می‌آید، همه یاد مرگ می‌افتند. اما حقیقت را فقط آنها که از نزدیک لمسش کرده‌اند، می‌دانند. سرطان از نظر آنها یعنی زندگی، زندگی دوباره. آرمسترانگ گفته من قبل از سرطان، فقط زندگی می‌کردم اما اکنون قوی زندگی می‌کنم. سایتش جالب است، هرکلمه، رنگ و نماد را هوشمندانه انتخاب کرده است.

زندگی‌اش را در کتابی نوشته به نام It's Not About the Bike: My Journey Back to Life که حمیدرضا بوالحسنی (که خود یک نجات‌یافته سرطان است) آن را ترجمه کرده با عنوان سرطان بهترین رویداد زندگی من. این کتاب برای من که خیلی جالب بود، چون از زندگی گفته بود و مبارزه برای زندگی بهتر.

اینجا بیشتر گفته با رفرنس.

این بار نوبت نادر است...

این رسم همیشگی ماست؛ که‌ وقتی بزرگی از بین ما می‌رود، هی از او تعریف و تمجید می‌کنیم. این روزها هم نوبت نادر ابراهیمی است. هر چند تب نادرنویسی هم فوقش تا چهلم اوست و تا نوبت دیگری کی رسد....؟ کی یاد می‌گیریم که قبل از آن که کسی از میان ما برود، از میان نبریمش؟!

این نامه سی‌وچهارم نادر است در «چهل نامه کوتاه به همسرم». البته تایپش کار ادبکده است. به نظر من که از هزار تا هزار راه نرفته خوبتر گفته؛ یادش گرامی.

این هم: سایت شخصی نادر ابراهیمی

نامه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...