آن سالها بازار شایعه داغ بود. سال ۶۰، سال ترور بود، چه سالهای سختی. همیشه با خودم فکر میکنم اگر من هم آن موقع در سنی بودم که باید انتخاب میکردم، چه میکردم. بهشتی را قبل از شهادتش میفهمیدم؛ یا مثل خیلیهای دیگر، بعد از شهادتش توبه میکردم؛ یا آن هم نه، چند وقتی مبهوت میماندم و دوباره علیه نفر بعدی شعار (آن وقتها جوک کمتر مرسوم بود، اساماس و بلوتوث و مسنجر و ... هم که نبود) میدادم. یک انتخاب دیگر هم بود، ترور بهشتی یا خود بهشت....؟!
*********
آیه جان! نمیدانم این سطور را میخوانی یا نه؛ اما برای تو مینویسم. هیچ وقت از تو نخواستم که از پدرت ، یا از نبودن حضور جسم پدر درکنارت و مشکلاتت برایم بگویی. فقط میخواستم دوستت باشم؛ چون به تجربه دریافته بودم که فرزندان شهدا از نگاه ترحمآمیز بقیه بدشان میآید. عزیزم! تسلیت مرا پذیرا باش.
*********
فاطمه جان! گفتی که دوست نداری ۷ تیر امتحان داشته باشی؛ میخواستی توی مراسم شرکت کنی. و وقتی به اجبار امتحانت افتاد آن روز، گفتم خوب مراسم را نرو. یهجوری نگاهم کردی و هیچ نگفتی. به خاطر آن روز معذرت میخواهم؛ خیلی سخت است آدم دو عزیز را در یک روز از دست بدهد. سالروز ۷ تیر را تسلیت میگویم.
امروز روز بزرگی است؛ خیلی بزرگ.
این روز را به همه جهان تبریک میگویم؛ همه حتی نبات و جماد و ... چرا که همه وجودشان را از وجود فاطمه (سلاماللهعلیها) دارند؛ لولاک لما خلقت الافلاک و ....
این روز عزیز بر همه خصوصاً حضرت امیر (علیهالسلام) مبارک. مبارک مبارک ما عیدی میخواهیم.
امام عزیز هم که امروز روز تولدشونه باز هم مبارک
این هم لینکهای تبیان