مدرسه جادوگری(همشهری خانواده73)
همشهری خانواده یک ستون دارد به نام مدرسه جادوگری؛ به نظر من که جالب است. در شماره ۷۳ اینطور نوشته است:

ویژه آقایان:

 از مسمای آلبالو تا سبیل آقا

زن: امروز رفتم آرایشگاه.

مرد:اِ؟...

زن:بگو کی رو دیدم؟

مرد:چه جالب!

زن: هنوز که نگفتم.

مرد:راستی؟

زن: فردا می‌خوام مسمای آلبالو بپزم.

مرد: اوهوم.

زن: صادق، چرا یک دفعه سبیل نمی‌گذاری؟

مرد: آها...

...

آقای محترم! شما تا یک قرن دیگر هم بنشینید جلوی خانمتان و ادای گوش دادن را دربیاورید؛ آن هم در حالی که دارید از خستگی بیهوش می‌شوید، نه می‌توانید گولش بزنید و نه می‌توانید از زیر بار نشستن و ادا درآوردن شانه خالی کنید و بروید افقی شوید. رک و راست بگویید که خسته‌اید این‌طور نشستن پای حرفهای عزیزتر از جانتان یک‌جور بی‌احترامی به حساب می‌آید.

ویژه خانم‌ها:

 از ماسک بادمجان تا وقت گل مصنوعی

زن: این روزها خانه حال و هوای عجیبی به خود گرفته؛ فکر می‌کنم فضا از بویی خاص انباشته شده.

مرد با خودش: بوی عطر من را می‌گوید؟ بوی آمدن تابستان را می‌گوید؟ بوی نم پارکینگ را می‌گوید؟ گیاه‌های مصنوعی خانه گل داده‌اند؟

زن: دلم می‌خواست زودتر ساعت ۹ می‌شد، به‌ نظرم باید همیشه راهی برای جلو کشیدن ساعت وجود داشته باشد.

مرد با خودش: ساعت ۹ سریال دارد؟ قرار است ساعت ۹ مادرش بیاید؟ ساعت ۹ وقت ماسک بادمجان‌اش است؟ ساعت ۹ قرار است حالش خوب شود دیگر؟!

زن: دیگر اصلاً دلم نمی‌خواهد بروم توی آشپزخانه....

مرد با خودش: قیلاً غذا درست کرده؟ نذری برایمان آورده‌اند؟! رژیم گرفته؟ اعتصای کرده و دیگر غذا نمی‌پزد؟ افکار فمینیستی پیدا کرده؟

...

خانم عزیز! شما تا فردا صبح که سهل است، تا چند سال دیگر هم در مورد تأثیرات و عوارض پر شدن سطل آشغال خانه حرف بزنی، آقا نمی‌فهمد. رک بگو: آشغال‌ها را ساعت ۹ بگذار دم در!