از شب قدر زیاد گفتهاند و شنیدهایم (من که از این گوش به آن گوش حمل کردهام، مثل الحمار). یکی حرف قشنگی میزد؛ میگفت شب قدر را که در ماه رمضان سه شب قرار دادهاند برای این است که شب اول به گذشته خود بیاندیشید، شب دوم به حال و شب سوم برای آینده برنامهریزی کنید. یک بار هم روایتی را گفت که مستحب است در یکی از نمازهای روزانه سوره قدر را بخوانید و گفت برای یادآوری برنامهها و دور نشدن از اهداف است(اینها را پای منبر یک روحانی معمم شنیدمها، نه توی کلاسهای موفقیت) به نظرم، این که در طول سال شبهای دیگری هم هستند که گفته شده شب قدرند یا کم از شب قدر ندارند، غیر از جنبه ماورایی آن که من از آن بیخبرم، یک دلیلش همین تذکر و یادآوری باشد. اگر شب قدر را به معنای همین برنامهریزی و تفکر و تذکر بدانیم، در طول زندگی ما شبها، روزها و لحظات زیادی هستند که شب قدرند؛ بعضیها برای همه، بعضیها کاملاً مختص خود ما، بعضیها روزانه، هفتگی، ماهانه، سالانه تکرار میشوند و بعضیها هم فقط یک بار در عمر انسان یا انسانها اتفاقمیافتند. اصلاً شب قدر که فقط زمان نیست، بعضی وقتها مکان است؛ مثل وقتی که میرویم سفر، خصوصاً زیارت. برخی شب قدرها اتفاقند، مثل مرگ یک عزیز که آدم را به تفکر درباره وجود و هستی و مبدأ و معاد میخواند و آن عزیز هرچه بزرگتر و هرچه عزیزتر، شبقدرتر! ************ این پیامک(!مثل مجریهای تلویزیون گفتم، نه؟!) مد نیمه شعبان امسال بود: «اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم، نمازمان قضاست.» نزدیک بود زار بزنم، وقتی این sms را گرفتم. احساس کردم که نمازم حتماً قضا خواهد شد. چند سال پیش استاد دیگری میگفت «هرچه به ظهور نزدیکتر شویم، خودسازی سختتر میشود؛ زودباشید، تکانی به خودتان بدهید!» انگار یکی به آدم میگفت پاشو نمازت داره قضا میشه. هر جمعه، عصرها تا غروب که دلم خیلی میگیرد، هی میگردم دنبال یه چیزی که حالمو خوب کنه و دست آخر که ناامید میشم پی علتش میگردم. یادم میآد: امروز جمعه بود... تازه یه امید تو دلم جوانه می زند که هنوز وقت هست... و بعد از این خودخواهی خودم حالم به هم میخورد و حالم بدتر میشود. ************جمعهها هم قرار است شب قدرم باشد. تازه اصلش دو بار در هفته است که گزارشکارم می رود زیر دستش. حداقل دو تا شب قدر در هر هفته. خدا چند تا ساعت باید کوک کنه تا نمازم قضا نشه؟ |