مسأله، حجاب است؟2

پسر همکارم پیش‌دبستانی است. این بنده خدا کلی این در و آن در زده تا پسرش را در یکی از دو  مدرسه اول شهر ثبت نام کند. ظهرها پسرش را می‌آورد سر کار تا بعد با خود ببرد خانه. روزهای اول، با لباس فرم می‌آمد؛ اما حالا با لباس عادی. من که این روزها حواسم پرت است، دقت نکرده بودم تا اینکه از قول پدرش شنیدم که در فاصله مدرسه تا ادراه لباسش را در ماشین عوض می‌کند؛ همین پسرک شیطون!؟ 

دیروز وقتی این را شنیدم، دلم به حال خودم و همه دختران این سرزمین سوخت. 12 سال، سالی 9 ماه لباسهای تکراری تنمان بود. 

امروز دوباره یاد این موضوع افتادم و به فکر افتادم که غیر از مسایل پایه‌ای حجاب که بیشتر ریشه در اعتقادات خانوادگی دارد، این مسأله هم باید در مملکت ما مورد توجه قرار گیرد. البته الان نسبت به زمان ما وضع بهتر است؛ لااقل اینکه این لباس روزمره رنگش شادتر شده است، اما هنوز هم تکراری و روزمره است. 


 

پ.ن. (بعد از 6 روز) :  

(راستش من نه روانشناسم و نه جامعه‌شناس و نه مبلّغ مذهبی ولی نمی‌دانم چرا فکرم می‌رود به این سمت‌ها. ) 

همون پسربچه شیطون، چند روزه که لباس فرمش رو با لباس مرد عنکبوتی عوض می‌کنه. جالبه که از این لباس خسته نمی‌شه. اما اصلاً جالب نیست که مسؤولان فرهنگ ما تا حالا راه‌حلی برای این مسائل پیدا نکرده‌اند!