اندر حکایت سالنامه

همیشه دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم قبل از شروع سال جدید، سالنامه آن سال دستم باشد. البته سالنامه و نه تقویم. امسال هرچه گشتم سالنامه مورد نظر یافت نشد. نه این که قحطی‌اش آمده باشد؛ چیزی که چشمم را بگیرد و حاضر باشم بالایش پول بدهم، نیافتم. 

نمی‌دانم این سالنامه‌های موجود به مذاق همه خوش می‌آید یا نه ولی من تا حالا یک سالنامه که همه خواسته‌های من را برآورده کند ندیده‌ام. البته واضح و مبرهن و بدیهی است که منظورم همه خواسته‌های معقولی است که آدم از یک سالنامه انتظار دارد، نه همه خواسته‌های آدم. 

من یک سالنامه می‌خواهم با این مشخصات: 

اول از همه هر روز یک صفحه مخصوص به خودش را داشته باشد و تأکید من روی هر بیشتر از روز است. از این سالنامه‌هایی که جمعه را به زور می‌چپانند زیر پنج‌شنبه، بدم می‌آید. انگار که جمعه آدم، ببخشید روز خدا نیست. جمعه هم یک روز است حداقل هم‌وزن همه روزها. به خاطر سود بیشتر 52 صفحه که سرجمع می‌شود 26 ورق را فاکتور می‌گیرند. خوب پول این را هم مثل بقیه دوبله حساب کنید. 

با این سالنامه‌های مد و آشپزی و ... هم جور نیستم. خوب آدم می‌رود ژورنال یا کتاب می‌خرد. بنده مخلص همه بروبچ ولایتی و منتظر آقا هم هستم اما وقتی صفحه را از ‌n جهت به ‌توصیه‌های اخلاقی و عکس و وصیت‌نامه شهدا و ..... مزین می‌کنید، فکر نمی‌کنید اثرش کم می‌شود یا به اصطلاح، مطلب را شهید می‌کنید؟ 

از نظر من سالنامه باید صفحات تقویم باشد به علاوه مقادیر معتنابهی کاغذ یادداشت. آدم هر سال که نمی‌تواند دفترچه تلفنش را از این سالنامه به ورژن جدید منتقل کند یا اندازه تیرآهن و ... به چه درد آدم می‌خورد. 

چاپ خوب و جلد ساده و شیک و وزن کم و قیمت زیر پول خون بابای فروشنده و خوش‌دست بودن هم از اهم واجبات است. 

فعلاً چیز دیگری یادم نمی‌آید ولی اگر کسی خواست سالنامه‌ای با این مشخصات به اینجانب هدیه بدهد، قبلاً بنده را مطلع نماید تا اگر نکته دیگری مدنظرم بود، حتماً به او بگویم  

 

قانون طلایی: هر سالی که سالنامه می‌خرم، آن سال مثل رزق من حیث لایحتسب و خارج از شمول از آسمان هم سالنامه می‌بارد اما امان از آن سالی که خودم سالنامه نخرم یا مثل همین امسال چیز دندان‌گیری به تورم نخورد، هیچ‌کس یادش هم نمی‌افتد که یک سالنامه اهدایی ناقابل بیش از نیاز خودش را به من هدیه بدهد